جدول جو
جدول جو

معنی میون دره - جستجوی لغت در جدول جو

میون دره
دره ای در روستای نیالا یا منطقه هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ یَ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَرِ)
دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 158 تن. آب آن از رود خانه سردشت. صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری سبزواران با 240 تن سکنه. آب آن از رود خانه هلیل و راه آن مالرو است. مزرعۀ میان ده پایین جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نَ)
دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان واقع در 8هزارگزی ابهر با 744 تن سکنه. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانۀجنوب و مشرق تنگستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 235هزارگزی شمال کلیبر با 273 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قسمت پشت در به سوی اتاق یعنی قطر دیوار اتاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ رَ)
قصبۀ مرکز بخش دیواندره تابع شهرستان سنندج است و1000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). نام محلی در کنار راه سنندج و ساوجبلاغ میان زاغه وظفرآباد در 89500 گزی سنندج. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان هنزا از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در هشت هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 42 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غله و حبوبات است. اهالی به کشاورزی، پارچه و کرکی بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. دارای 310 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و رود محلی. محصولات آنجا غلات، لبنیات، میوجات، قلمستان، شیرخشت و عسل. شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
نام ایستگاه راه آهن از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان و آن اولین ایستگاه سمنان به دامغان در کیلومتر 18 است سکنۀ آن همان کارمندان ایستگاهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10هزارگزی خاور کردکوی با 720 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
راه میان بر، میان، داخل، میانه، در کانون جمعیتی قرار داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده ای در وسط طویله برای جدا کردن حیوان ها از هم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک میانی در سازهای زهی زخمه ای، دانه های متوسط باروت را
فرهنگ گویش مازندرانی
میان چیزی، فی مابین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی کنار جاده چالوس تهران نزدیک دزدبن
فرهنگ گویش مازندرانی
بره ی تازه متولد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای که از ارتفاع هشتصدمترسی دامنه های شمال غرب کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
انحراف از مسیر اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی